باران امید به زنده بودنم

ساخت وبلاگ

مدتیست نه صدای غارغار کلاغ های سحرخیر مرا لب پنجره می کشاند، نه صدای بلبلی که صبح ها آواز سر می دهد مرا به وجد می آورد، نه برای قمری های پشت پنجره آشپزخانه دان می ریزم، نه نگران سنبل رشد نکرده می شوم که به سفره هفت سین می رسد یا نه، راستی اصلا به ایده های سفره هفت سین هم فکر نمی کنم...حتی،حتی شوق و ذوق خرید سال نو ندارم و بدتر از همه اسفندی که همیشه عاشقش بودم و حال و هوای عید داشت هم از چشمم افتاده...فکر نکنم چندی بعد از دیدن ماهی قرمزها و سبزه های روبان دار چشمانم برق بزند...نکند...! نکند مرده ام!!! فقط تنها تنها این شعر را باخودم زمزمه می کنم...

می دهم خود را نوید سال بهتر...سالهاست

بغضی که گلویم را می گیرد و این غم انگیزترین حالت من است...

هرچه نگاه به زندگی ام میکنم به سالی که آخرین نفس هایش را می کشد و کوله بارش را بسته آماده رفتن است، هیچ دست آوردی نمی بینم...کاش سالی که تحویلمان می دهند پر باشد از برکت و موفقیت...

 

همین الان صدای باران تندی از دریچه کولر می آید، به فال نیک می گیرم و ذوق زده پنجره را باز میکنم تا مست شوم از بوی باران و صدای رعدی که می آید...خدایا ممنونم که هنوز باران را دوست می دارم و زنده ام...

باران امید به زنده بودنم...
ما را در سایت باران امید به زنده بودنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : itsmylife بازدید : 165 تاريخ : سه شنبه 14 اسفند 1397 ساعت: 19:36